این سوره بعدد کوفیان هفتاد و هشت آیتست، و بعدد بصریان هفتاد و پنج آیت، و هزار و دویست و نود و یک کلمت و پنج هزار و هفتاد حرف. جمله بمکه فرو آمد مگر سه آیت که در مدنیات شمرند، «هذان خصْمان اخْتصموا فی ربهمْ» الى قوله «إلى‏ صراط الْحمید»، بعضى مفسران گفتند سوره همه مدنى است مگر چهار آیت: «و ما أرْسلْنا منْ قبْلک منْ رسول و لا نبی» الى آخر اربع آیات. و قیل کلها مکیة الا اربع آیات: «و من الناس منْ یعْبد الله على‏ حرْف» الى آخر الآیتین، و قوله تعالى: «أذن للذین یقاتلون بأنهمْ ظلموا» الى آخر الآیتین. و در این سوره سه آیت منسوخ است بآیت سیف، اول: «قلْ یا أیها الناس إنما أنا لکمْ نذیر مبین»، دیگر «و إنْ جادلوک فقل الله أعْلم بما تعْملون» این هر دو آیت منسوخ است بآیت سیف، سوم «و جاهدوا فی الله حق جهاده» نسخها الله تعالى بقوله: «فاتقوا الله ما اسْتطعْتمْ». و عن‏ ابى بن کعب قال قال رسول الله (ص): «من قرأ سورة الحج اعطى من الاجر کحجة حجها و عمرة اعتمرها بعدد من حج و اعتمر فیما مضى و فیما بقى.


قوله: «یا أیها الناس» خطاب لاهل مکة، «اتقوا ربکمْ» اطیعوه و احذروا عقابه «إن زلْزلة الساعة شیْ‏ء عظیم» الزلزلة و الزلزال شدة الحرکة و شدة الاضطراب و لیس یرید به اضطراب الساعة و انما یرید به اضطراب الارض بما فیها من الجبال و اضیف الى الساعة لانها من اشراطها. مفسران اینجا دو قول گفته‏اند که: این زلزله کى خواهد بود، قومى گفتند این زلزله از اشراط ساعتست در دنیا خواهد بود در آخر الزمان بوقت قرب قیامت بنفخه اولى که آن را نفخه فزع گویند، گفتند فریشته‏اى از آسمان ندا کند که: یا ایها الناس اتى امر الله. آواز وى بجمله اهل زمین رسد همه در فزع افتند فزعى عظیم که از آن هیبت و فزع همه زنان حامله بار فرو نهند و ناخورده شراب بسان مستان افتان خیزان شوند، زمین را و کوه‏ها را بشدت و عنف بجنبانند و از پس این زلزله و فزع آفتاب از مغرب بر آید، و بقول سدى و حسن: این زلزله روز قیامت خواهد بود وقت خاست رستاخیز. و قال ابن عباس: هى الزلزلة التى تکون معها الساعة و هى رجعة الارض لخروج من فیها.


«یوْم تروْنها» یعنى الزلزلة، و قیل الساعة، «تذْهل» یعنى تغفل، و الذهول الغفلة، و قیل الذهول السلو، ذهلت عن کذا اذا سلوت عنه. «کل مرْضعة» اى کل امرأة معها ولد ترضعه، یقال امرأة مرضع بلاهاء اذا ارید به الصفة مثل حائض و حامل، فاذا ارادوا الفعل فى الحال ادخلوا الهاء. «و تضع کل ذات حمْل حمْلها» اى تسقط ولدها من هول ذلک الیوم. قال الحسن: تذهل المرضعة عن ولدها بغیر فطام، و تضع الحامل ما فى بطنها لغیر تمام. این دلیل قول ایشانست که گفتند این زلزله در دنیاست پیش از رستاخیز، زیرا که حبل و وضع حمل و رضاع بعد از بعث نباشد، و بقول ایشان که گفتند زلزله در قیامتست سیاق این سخن بر تعظیم کار رستاخیز است و شدت هول و سعوبت آن نه بر تحقیق حمل و رضاع، هذا کقول القائل:اصابنا امر یشیب فیه الولید، یرید شدته و صعوبته. «و ترى الناس سکارى‏ و ما همْ بسکارى‏»


قرأ حمزة و الکسائى «سکرى و ما هم بسکرى» بفتح السین من غیر الف فیهما، و قرأ الباقون «سکارى و ما هم بسکارى» بضم السین و بالالف فیهما، و هما لغتان کلاهما جمع سکران، و المعنى اذا نظرت الیهم تحسبهم سکارى من زوال عقلهم و لیسوا کذلک فى الحقیقة و لکن هول القیامة صیرهم کذلک. عمران حصین و ابو سعید خدرى گفتند: این دو آیت از اول سوره در غزات بنى المصطلق فرو آمد در میانه شب، جمع یاران در روش بودند که رسول خداى ندا کرد همه را باز خواند، یاران همه راحلها سوى وى راندند و گرد وى در آمدند رسول (ص) این هر دو آیت بر ایشان خواند یاران بسیار بگریستند و زارى کردند آن گه جایى که فرو آمدند از دلتنگى و رنجورى زینها از چهارپایان باز نگرفتند و خیمه‏ها نزدند و دیگها نپختند هم چنان اندوهگین و متفکر نشسته گریان و سوزان، رسول خدا یاران را گفت: «أ تدرون اى یوم ذلک؟» هیچ دانید که آن روز چه روزست؟ گفتند الله و رسوله اعلم، الله تعالى داناتر دانایى است بآن روز و پس رسول وى، رسول گفت آن روز رب العزه آدم را گوید برخیز و از فرزندان خود نصیب آتش بیرون کن، گوید بار خدایا چند بیرون کنم؟ گوید از هزار نهصد و نود و نه بیرون کن و یکى را بگذار که سزاى بهشتست، آن سخن بر یاران صعب آمد و در زاریدن و گریستن بیفزودند و گفتند: فمن ینجو یا رسول الله؟ پس از ما خود که رهد و که امید دارد که نجات یابد؟ رسول خدا گفت: «ابشروا و سددوا و قاربوا».


بشارت پذیرید راست باشید و ساکن گردید و این اندوه و گریستن فراوان فراهم گیرید و بدانید که آن نهصد و نود و نه از یأجوج و مأجوج باشند و از شما یکى، شما که یاران منید و امت من بقیامت مسلمانان و مومنان در میان کفار، و یأجوج و مأجوج فردا در قیامت همچون یکتا موى سیاه باشند در گاو سپید یا همچون یکتا موى سپید در گاو سیاه. آن گه گفت من چنان امیدوارم که امت من ثلث اهل بهشت باشند، یاران همه از شادى تکبیر گفتند و خداى تعالى را سپاسدارى کردند، رسول خدا بر آن بیفزود و گفت: چنان دانم که شما اعنى امت من نیمه اهل بهشت باشید، یاران هم چنان ثناء خداى تعالى گفتند و شادى نمودند، رسول بر آن بیفزود گفت چنان دانم که دو سیک اهل بهشت شما باشید، آن گه گفت اهل بهشت صد و بیست صف باشند، هشتاد صف از ایشان امت منند، ثم‏


قال صلى الله علیه و سلم: «و یدخل من امتى الجنة سبعون الفا بغیر حساب». فقال عمر سبعون الفا؟ قال نعم و مع کل واحد سبعون الفا، فقام عکاشة بن محصن فقال یا رسول الله ادع الله ان یجعلنى منهم، فقال رسول الله صلى الله علیه و سلم انت منهم، فقال رجل من الانصار فقال ادع الله ان یجعلنى منهم، فقال رسول الله سبقک بها عکاشة.


و عن عائشة قالت نام النبى (ص) فى حجرتى فقطرت دموعى على خده، فاستیقظ فقال ما یبکیک؟ فقلت ذکرت القیامة و هو لها فهل تذکرون اهالیکم یا رسول الله؟ فقال یا عائشة ثلاثة مواطن لا یذکر فیها احد الا نفسه: عند المیزان حتى یعلم أ یخف میزانه ام یثقل، و عند الصحف حتى یعلم ما فى صحیفته، و عند الصراط حتى یجاوزه.


قوله: «و من الناس منْ یجادل فی الله بغیْر علْم» این آیت در شأن النضر بن الحارث فرو آمد، مردى کافر دل بود سخت خصومت، ملائکه را بنات الله گفت، و قرآن را اساطیر الاولین گفت، و بعث و نشور را منکر بود و مجادلت وى در الله تعالى آن بود که بجهل و کفر خویش میگفت، الله تعالى قادر نیست بر زنده گردانیدن مرده پس از آن که خاک گشت و ذلک فى قوله تعالى: «منْ یحْی الْعظام و هی رمیم»، و با رسول خداى باین معنى خصومت میگرفت، رب العزه گفت: «و یتبع کل شیْطان مرید».


اى یتبع فى جداله ذلک کل شیطان مرید، متمرد عات خبیث. یقال فى الغایة مرید و هو الذى لا یبقى من الشر شیئا الا اتاه لا یتحاشى عنه، و قیل للحدث امرد لانه لا شعر علیه و ارض مرداء لا نبات علیها.


«کتب علیْه» اى على الشیطان. «أنه منْ تولاه فأنه یضله» اى قضى على الشیطان انه یضل اتباعه و یدعوهم الى النار. کرر «ان» و هذا مما یستحسن فى العربیة ان نقول ان فلانا انه فصیح. قال الشاعر:


ان الخلیفة ان الله سر بله


سربال ملک به یزجى الخواتیم.

«و یهْدیه إلى‏ عذاب السعیر» اى یدعوه الى النار بما یزین له من الباطل. ثم الزم الحجة منکرى البعث فقال: «یا أیها الناس» یعنى ایها الشاکون فى البعث، «إنْ کنْتمْ فی ریْب» اى فى شک فى قدرة الله على البعث، و فى شک من صدق محمد، «فإنا خلقْناکمْ» اى فانظروا فى ابتداء خلقناکم، «فإنا خلقْناکمْ» یعنى آدم، «منْ تراب» ثم ذریته، «منْ نطْفة» النطف الصب، و النطفة المصبوب، و قیل هى الماء القلیل، قیل و هى الماء الصافى و جمعها نطف. «ثم منْ علقة» و هى الدم العبیط الجامد و جمعها علق، «ثم منْ مضْغة» و هى لحمة قلیلة قدر ما یمضغ، و ذلک ان النطفة تصیر دما غلیظا ثم تصیر لحما، «مخلقة» یعنى مخلوقة و التشدید لتکرار الفعل من السمع و البصر، و الاکف و الفم و غیر ذلک. قال ابن عباس و قتادة: مخلقة اى تامة الخلق و الاعضاء، «و غیْر مخلقة» غیر تامة یعنى ناقصة الخلق و الاعضاء، و قال مجاهد: مصورة و غیر مصورة، یعنى السقط و ذلک ان الله اذا اراد ان یخلق الحیاة فى الولد اظهر فیه خطوطا، ثم یصیر کل خط عضوا، و قیل المخلقة، الولد الذى تأتى به المرأة لوقت، و غیر المخلقة السقط یسقط قبل وقته روى عن علقمة عن عبد الله بن مسعود قال: ان النطفة اذا استقرت فى الرحم اخذها ملک بکفه فقال اى رب مخلقة او غیر مخلقة، فان قال غیر مخلقه قذفها الرحمن دما و لم یکن نسمة، و ان قال مخلقة قال الملک أ ذکر ام انثى؟ أ شقی ام سعید؟ ما الاجل و ما العمل؟ و ما الرزق؟ و باى ارض یموت؟ فیقال له اذهب الى ام الکتاب فانک تجد فیها کل ذلک، فیذهب فیجد فى الکتاب فینسخها فلا یزال معه حتى یأتى على آخر صفته.


و قال رسول الله (ص): «ان خلق احدکم یجمع فى بطن امة اربعین یوما، ثم یکون علقة مثل ذلک، ثم یکون مضغة مثل ذلک، ثم یبعث الله الیه ملکا باربع کلمات، فیکتب عمله و اجله و رزقه و شقى او سعید، ثم ینفخ فیه الروح.


و قوله: «لنبین لکمْ» اللام متعلقة بترتیب الخلق کانه قال: فقلناکم فى ابتداء الخلق من حال الى حال مع قدرتنا على انشائکم دفعة واحدة، لنبین لکم قدرتنا على ما نشاء. معنى آنست که شما را در بد و آفرینش بگردانیدم در اطوار خلقیت ازین حال بدان حال و ازین طور بدان طور، روزگارى نطفه و روزگارى علقه و روزگارى مضغه و بر ما آسان بود و قدرت بود که ما شما را بیک دفعه آفریدیمى لکن خواستیم که با شما نمائیم کمال قدرت خویش بر آنچه خواهیم چنان که خواهیم آفرینیم و قدرت آن داریم، و قیل «لنبین لکمْ» یعنى لنظهر لکم قدرتنا على اعادة الخلق، بیافریدیم شما را تا بآفرینش اول دلیل گیرید بر آفرینش ثانى، با شما مى‏نماییم که هم چنان که بر آفرینش اول قادریم بر اعادت و بعث قادریم، و قیل معناه، لنبین لکم ما تأتون و ما تدرون و ما تحتاجون الیه فى العبادة، شما را بیافریدیم تا نیک و بد خود بدانید و آنچه شما را در پرستش الله تعالى بکار آید بشناسید و در یابید. «و نقر فی الْأرْحام ما نشاء» این ما، خواهى بمعنى من گویى خواهى بمعنى مدت، اگر بمعنى من گویى، معنى آنست که ما آن کس که خواهیم از فرزندان در رحمها میداریم و آرام میدهیم چنان که رحم او را نیفکند و سقط نبود، «إلى‏ أجل مسمى» تا بوقت خویش تمام خلق و تمام مدت بیرون آید، و اگر گوئیم «ما»، اسم مدت است معنى آنست که ما چندان که خواهیم فرزند را در رحم میداریم، خواهیم چهار سال که اکثر مدت الحمل است، خواهیم شش ماه که اقل المدت است، خواهیم نه ماه که غالب عادت باروران است، «ثم نخْرجکمْ طفْلا» یعنى اطفالا، یدل علیه ذکر الجماعة، و الطفل یقع على الجمع کقوله: «أو الطفْل الذین لمْ یظْهروا»، و قیل معناه نخرج کل واحد منکم من بطن امه طفلا، و قیل انه مشبه بالمصدر مثل عدل و زور، و طفلا نصب على الحال، یعنى نخرجکم من بطون امهاتکم فى حال طفولیتکم. «ثم لتبْلغوا أشدکمْ» هاهنا فعل مضمر تقدیره، ثم نربیکم لتبلغوا اشدکم، الاشد جمع الشدة مثل نعمة و انعم، و هو من البلوغ الى الاربعین سمى الاشد لانها حالة اجتماع الشدة و القوة، و کمال العقل و التجارب. «و منْکمْ منْ یتوفى» عند بلوغ الاشد او قبله او بعده، «و منْکمْ منْ یرد إلى‏ أرْذل الْعمر» اى الهرم و الخرف و هو اهونه و اخسه عند اهله، لانه یصیر کلا علیهم و افاد قوله: «یرد» الرجوع الى حالة کان علیها قبل، و هى الضعف زمن الطفولیة و قلة الفهم، «لکیْلا یعْلم منْ بعْد علْم شیْئا» لا یستفید علما و ینسى ما کان عالما به، و قیل لا یعقل بعد ما عقل شیئا، و قیل لا یعمل بعد عمله شیئا، و المعنى رددناه الى حالة الاولى فى حیاته لیعلم قدرتنا على رده بعد موته، ثم بین دلالة اخرى للبعث و لنفى الریب، فقال: «و ترى الْأرْض هامدة» اى یابسة میتة لا نبات فیها، یقال همدت النار اذا صارت رمادا لم تبق فیها حرارة، و قیل هامدة اى دارسة. «فإذا أنْزلْنا علیْها الْماء» اى المطر، «اهْتزتْ» تحرکت لاخراج النبات منها، «و ربتْ» زادت و انتفخت و نمت، قال الحسن: فیه تقدیم و تأخیر، اى ربت و اهتزت، «و أنْبتتْ منْ کل زوْج بهیج» اى من کل صنف و لون حسن رائق یبهج به، و المعنى حیاة الارض بنباتها بعد موتها بهمودها دالة على قدرتنا على احیاء الموتى منها.


«ذلک» اى ذلک الذى تقدم ذکره من اختلاف احوال خلق الانسان و احیاء الارض، «بأن الله» اى بسبب ان الله، «هو الْحق» الثابت الدائم الموجود، و قیل فعل الله ذلک لانه هو الحق المستحق لکمال الصفات، «و أنه یحْی الْموْتى‏» کما احیى الارض، «و أنه على‏ کل شیْ‏ء قدیر» ذو قدرة تامة، «و أن الساعة آتیة لا ریْب فیها» لفظه نفى و معناه نهى، اى لا ترتابوا فیها، «و أن الله یبْعث منْ فی الْقبور» فقد قام الدلیل على ذلک، و فى خبر لقیط بن عامر بن المنتفق فى امر البعث. قال: فقلت یا رسول الله کیف یجمعنا بعد ما تمزقنا الریاح و البلى و السباع؟ قال انبئک بمثل ذلک فى ال الله الارض اشرقت علیها مدرة بالیة، فقلت انى تحیى ابدا ثم ارسل ربک علیها السماء فلن تلبث علیها الا ایاما حتى اشرقت علیها فاذا هى شربة واحدة و لعمر إلهک لهو اقدر على ان یجمعکم من الماء على ان یجمع نبات الارض فتخرجون من الاصواء و من القبور و من مصارعکم، فتنظرون الیه ساعة و تنظر الیکم، قال قلت یا رسول الله و کیف و نحن مل‏ء الارض و هو واحد ینظر الینا و تنظر الیه؟ قال انبئک بمثل ذلک فى ال الله الشمس و القمر آیة منه صغیرة فترونهما ساعة واحدة و یریانکم لا تضامون فى رویتهما، قلت یا رسول الله فما یفعل بنا اذا لقیناه؟ قال تعرضون علیه بادیة صفاحکم لا تخفى علیه منکم خافیة فیأخذ ربک بیده غرفة من الماء فینضح به قبلکم فلعمر إلهک ما یخطئ به وجه احد منکم قطرة، فاما المسلم فیدع وجهه مثال الریطة البیضاء و اما الکافر فیخطمه بمثل المخطم الاسود.


قوله: «و من الناس منْ یجادل فی الله» اى فى صفاته فیصفه بغیر ما هو له، نزلت فى النضر بن الحارث، و قیل فى ابى جهل، و قیل فى المشرکین. «بغیْر علْم» اى حجة و برهان عقل، «و لا هدى» اى سنة متبعه، «و لا کتاب منیر» واضح مبین انزل من عند الله، علمى که حاصل آید بنده را ازین سه وجه حاصل آید: با از کتابى منزل یا از سنتى متبع یا از برهان عقل، چون این سه هیچ نباشد جز جهل محض نبود، رب العالمین بو جهل را و نضر حارث را و مشترکان را مى‏گوید: که بجهل محض در خداى تعالى سخن مى‏گویند و با رسول خصومت مى‏گیرند.


«ثانی عطْفه» متکبروار سر بیرون گردن وانهاده و پیچ در خود داده هم چنان که جایى دیگر گفت: «و إذا تتْلى‏ علیْه آیاتنا ولى مسْتکْبرا» و در حق منافقان گفت لووا روسهم. «ثانی عطْفه» النصب فى الیاء للحال، یقال ثنى فلان عطفه، و ثنى خده و نأى بجانبه. این همه بر یک نسق است و بر یک معنى و جمله کسى را گویند که خویشتن را بزرگ دارد و بچشم استخفاف بمردم نگرد و از راستى بر گردد و حق نپذیرد و عطف الرجل ناحیة من منکبه الى کعبه و هو الجانب، فى قوله: «و نأى‏ بجانبه» و یقال للرداء، عطاف لان الرجل یلبسه فى جانبیه، و منه‏ قوله صلى الله علیه و سلم: «سبحان الذى تعطف العز» اى ارتدى به کقوله لبس المجد و فى‏ الحدیث: الکبریاء رد آیى و العظمة ازارى فمن نازعنى فیهما القیته فى النار.


و فى الخبر: من نازع الله رداه قصمه‏، و قال یهودى لکعب و هو کعب بن مانع بن متیح یقال له الحبر و قد یعظم فیقال الاحبار یکنى ابا اسحاق. قال له یهودى یا باسحق ما کسوة رب العالمین؟ قال رداوه العز و ازاره العظمة. فقال صدقت و اسلم و کسوة کل شی‏ء صفته، و فى القرآن «هن لباس لکمْ» هذا زوج الرجل لانه یلابسها و تلابسه، قال الشاعر:


اذا ما الضجیع ثنى عطفها


ثنت علیه فکانت لباسا

«لیضل عنْ سبیل الله» بفتح الیاء مکى و ابو عمرو و رویس عن یعقوب، و الوجه انه من الضلال و الفعل منه ضل یضل و هو لازم، و قرأ الباقون، روح عن یعقوب لیضل بضم الیاء و الوجه انه من اضل یضل اضلالا و هو متعدى ضل و اللام متعلقة بالجدال اى یجادل لیضل الناس من طاعة الله کما قال: «و جادلوا بالْباطل لیدْحضوا به الْحق».


«له فی الدنْیا خزْی» یعنى القتل ببدر، قتل النبی (ص) النضر بن الحارث صبرا امر به فضربت عنقه، و لم یقتل هذه القتلة سواه و سوى عقبة بن ابى معیط، و قیل له فى الدنیا خزى یعنى الجزیة و الهوان، فقد قال عز و جل و لله العزة و لرسوله و للمومنین یعنى عز الاسلام. «و نذیقه یوْم الْقیامة عذاب الْحریق» اى عذاب النار.


«ذلک بما قدمتْ» القول هاهنا مضمر یعنى یقال له اذا عذب فى النار، هذا العذاب بما کسبت «یداک» العرب، تدخل الید فى هذا الباب کثیرا و نزل بکثرتها القرآن «و أن الله لیْس بظلام للْعبید» فیعذبهم بغیر ذنب و هو جل جلاله على اى وجه تصرف فى عبده فحکمه عدل و هو غیر ظالم، و ذکر الظلام بلفظ المبالغة لما اقترن بالعبید و هو اسم الجمع.


«و من الناس منْ یعْبد الله على‏ حرْف»، ابن عباس گفت: این آیت در شأن قومى آمد از اعراب بنى اسد بن خزیمة. بیابان نشین بودند برخاستند با اهل و عیال و هجرت کردند بمدینه چون ایشان را نعمت و راحت و صحت تن و افزونى مال پیش آمد گفتند: هذا دین حسن و قد اصبنا فیه خیرا. نیکو دینى که دین اسلام است که ما بخیر و نعمت رسیدیم، باز چون ایشان را بیمارى و رنج و درویشى رسید، شیطان ایشان را بر کفر و ردت داشت گفتند: بئس الدین هذا. بد دینى که این دین است که ما درین دین ببدى افتادیم، و نزلت هذا الایة. ابو سعید خدرى گفت: مردى جهود مسلمان شد و بعد از اسلام بینایى وى برفت و مال و فرزند وى هیچ نماند دین اسلام بشوم داشت گفت: اقلنى یا محمد، مرا اقالت کن. رسول خداى (ص) گفت این اقالت که تو میخواهى در اسلام نیست، جهود گفت من درین دین هیچ خیر نمى‏بینم، بینایى و مال و فرزند همه برفت، رسول (ص) گفت: «یا یهودى ان الاسلام لیسبک الرجال کما تسبک النار خبث الحدید و الفضة و الذهب»، اسلام مردان را بگدازد و اخلاص برد چنان که آتش آهن و سیم و زر و اخلاص بر دو خبث از آن بیرون کند، رب العالمین در شأن وى این آیت فرستاد. «و من الناس منْ یعْبد الله على‏ حرْف» اى على شک، و اصله من حرف الشی‏ء و هو طرفه، نحو حرف الجبل و الحائط الذى القائم علیه غیر مستقر، فقیل للشاک فى الدین انه یعبد الله على حرف لانه على طرف و جانب من الدین غیر متوغل و لا متمکن کالقائم على حرف الجبل فانه مضطرب غیر مستقر. قال الحسن: هو المنافق یعبد الله على حرف، یعنى بلسانه دون قلبه، و المومن یعبد الله على حرفین، بلسانه و قلبه.


«فإنْ أصابه خیْر»، صحة فى جسمه وسعة فى معیشته، «اطْمأن به» رضى و سکن الیه، «و إنْ أصابتْه فتْنة» بلاء فى جسده و ضیق فى معیشته، «انْقلب على‏ وجْهه» اى ارتد و رجع على عقبه الى الوجه الذى کان علیه من الکفر. «خسر الدنْیا» حیث لم یعمل فیها خیرا وفاته ما کان یومل، «و الْآخرة» حیث لا ینال نعیما و یخلد فى النار، و قیل «خسر الدنْیا و الْآخرة»، اى قتل فى الدنیا و حرم الجنة، و قرئ خاسر الدنیا منصوب على الحال و الآخرة جر معطوف على الدنیا، «ذلک» اى خسران الدنیا و الآخرة، «هو الْخسْران الْمبین» الظاهر لا خسران اخسر منه.


«یدْعوا منْ دون الله ما لا یضره و ما لا ینْفعه» اى یعبد الصنم الذى لا نفع فیه و لا ضر، و قیل معناه یدعوا ما لا یضر ترک عبادته و لا ینفعه عبادته و طاعته. «ذلک هو الضلال الْبعید» اى ذلک الفعل هو العدول عن الصواب.


«یدْعوا لمنْ ضره» اى لمن ضر دعائه و عبادته اقرب من نفعه لانه یوجب القتل فى الدنیا و النار فى الآخرة. فان قیل لم قال: «لمنْ ضره أقْرب منْ نفْعه» و لا نفع فى عبادة الصنم اصلا؟ قیل هذا على عادة العرب فانهم یقولون فما لا یکون اصلا بعید.


کقوله: «ذلک رجْع بعید» اى لا رجع اصلا. فلما کان نفع الصنم بعیدا على معنى انه لا نفع فیه اصلا، قیل ضره اقرب لانه کائن، و اما اللام فهى لام قسم و من فى موضع النصب، تأویله. یدعوا بعزتى معبودا ضره اقرب من نفعه. «لبئْس الْموْلى‏» اى لبئس الناصر الصنم، «و لبئْس الْعشیر» الصاحب و الخلیط، و العرب تسمى الزوج عشیرا لاجل المخالطة.


«إن الله یدْخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات». اى سیدخل یوم القیامة من آمن به و عمل فى الدنیا بطاعته، «جنات تجْری منْ تحْتها الْأنْهار» اى بساتین تجرى من تحت قصورها و اشجارها الانهار. «إن الله یفْعل ما یرید». یدخل من شاء الجنة و یدخل من شاء النار. «منْ کان یظن أنْ لنْ ینْصره الله»، الهاء راجعة الى الرسول، «فی الدنْیا و الْآخرة فلْیمْددْ بسبب» اى بحبل، «إلى السماء» اى سقف البیت و السبب الحبل، و السماء هاهنا سقف البیت، و کل ما علاک من شی‏ء فهو سماء، و قوله: «لْیقْطعْ» اى لیختنق، تقول العرب قطع فلان اذا اختنق، و قیل «ثم لْیقْطعْ» اى لیتعلق بعنقه بالحبل و لیثقله بها حتى ینقطع، «فلْینْظرْ هلْ یذْهبن کیْده ما یغیظ»، ما، بمعنى المصدر اى هل یذهبن کیده و حیلته غیظ، و المعنى من کان یظن ان لن ینصر الله نبیه فى الدنیا بالغلبة و الحجة و الظفر و الغنیمة، و فى الآخرة بالحجة و الشفاعة و الثواب فلیشدد حبالا فى سقف بیته و لیختنق به حتى یموت. این آیت در شأن قومى از غطفان و بنى اسد فرو آمد، رسول خداى ایشان را بر اسلام دعوت کرد ایشان سروا زدند گفتند میان ما و جهودان عهد و پیمان و سوگند است و ما ترسیم که محمد را نصرت نباشد و دین وى قوت نگیرد و آن گه آن عهد و پیمان ما با جهودان منقطع گردد از آن باز مانیم و باین نرسیم، رب العالمین این آیت بجواب ایشان فرستاد گفت: هر که مى‏پندارد که الله تعالى پیغامبر خویش را نصرت نخواهد داد و در دنیا و آخرت دین وى بالا نخواهد گرفت بگوى رسنى از بالا در آویز و خبه کن و پس بنگر تا آن کید و حیلت غیظ تو با رسول و با اسلام هیچ بخواهد برد یا نه، این چنانست که بعادت مردم گویند: من لم یحب هذا فلیختنق، و من لم یرض هذا فرأسه و الجدار، هر که این نپسندد و نخواهد گو سر بر دیوار مى‏زن یا خویشتن را میکش. خلاصه معنى آنست که هر که گوید و پندارد که الله تعالى رسول خود را نصرت نخواهد داد و این از آن گوید که او را خشم مى‏آید از آن نصرت دادن، گوى بخشم خود مى‏میر که آن نصرت خواهد بود هم در دنیا و هم در آخرت. مجاهد گفت: نصر اینجا بمعنى رزق است، یقال ارض منصورة اى ممطورة، و تقول العرب من نصرنى نصره الله، اى من اعطانى اعطاه الله، و باین قول «أنْ لنْ ینْصره» این هاء با «من» شود و معنى آنست که هر که پندارد که الله تعالى او را روزى نخواهد داد بگوى خبه کن و خویشتن را بکش و پس بنگر تا این فعل ترس از تو بخواهد برد یا نه، و سبب هم آن بود که قوم غطفان مى‏گفتند ما را از حلف یهود مال و نعمت و روزى فراوان میرسد و اگر آن عهد و پیمان بشکنیم از آن نعمت و روزى درمانیم، این آیت جواب ایشانست. قرأ ابو عمرو ورش عن نافع، و ابن عامر و رویس عن یعقوب «ثم لیقطع ثم لیقضوا»، بکسر اللام. و الباقون باسکانها و زاد ابن عامر «و لیوفوا و لیطوفوا» بکسر اللام فیهما و ذلک لان الاصل فى لامات الامر الکسر بدلالة انک اذا ابتدأتها کسرتها، کقوله: «لیستأذنکم لینفق ذو سعة»، و انما کسرت للفرق بینها و بین لام التأکید فى نحو قوله: «و إن ربک لیحْکم».


و اما الاسکان فى الجمیع فلطلب الخفة استثقالا لتوالى الحرکات.


قوله: «و کذلک أنْزلْناه» اى کما بینا ابتداء الخلق و المعاد انزلناه، «آیات بینات» واضحات، یرید جمیع القرآن، و قیل کما بینا قدرتنا على الخلق عقلا انزلنا فى القرآن آیات واضحات بصحة ذلک، «و أن الله یهْدی منْ یرید» اى و لان الله یهدى الى النبوة من یرید على ما یوجبه الحکمة لا من تریدون، نظیره قوله: «و لقد اخْترْناهمْ على‏ علْم»، و قیل یهدى من یرید، اى یوفق للصواب من یرید هدایته.


«إن الذین آمنوا»، هم المومنون من امة محمد (ص)، «و الذین هادوا» هم الیهود، «و الصابئین»، هم من الیهود، و قیل هم عبدة النجوم، و قرأ نافع الصابین بلا همز و قرأ الباقون الصابئین بالهمز، «و النصارى‏» هم الذین تنصروا، «و الْمجوس» هم عبدة النیران، و اما البها فریدیة الذین یعبدون الشمس و لا یعبدون النار فهم زنادقة. الحقوا بالمجوس قوم یدعون ابراهیم، «و الذین أشْرکوا» هم عبدة الاصنام، قال قتادة: الادیان خمسة، اربعة للشیطان و واحد للرحمن. «إن الله یفْصل بیْنهمْ» اى بین الذین آمنوا و بین هولاء، «یوْم الْقیامة»، و الفصل ان یدخل المومنین الجنة و یدخل الآخرین النار، کقول اهل النار بعد ان یدخلوها، ان الله قد حکم بین العباد. «إن الله على‏ کل شیْ‏ء شهید» عالم به حافظ له لا یخفى علیه شی‏ء و خبر ان الاول ان الثانى کما تقول ان زیدا ان اباه قائم، و کقول الشاعر:


ان الخلیفة ان الله سر بله


سربال ملک به یزجى الخواتیم